ستارگان حرم

شهید امیر سپهبد محمدولی قرنی

شهید امیر سپهبد محمدولی قرنی

    زندگانی شهید قرنی در یک نگاه

    شهید ولی الله قرنی در سال ۱۲۹۲ در تهران و در خانواده ای مذهبی متولد شد. او سومین فرزند خانواده و پدرش میرزا آقاخان از مدیران مخابرات تهران بود. تحصیلات ابتدایی را در اصفهان به اتمام رساند و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز و در دبیرستان نظام به پایان رساند. در سال ۱۳۰۹ وارد دانشکده افسری شد. شهید قرنی در کلیه دوره های تحصیلی همواره جزء نفرات ممتاز و برتر دانشجویی بود.

    در سال ۱۳۳۶ طرح کودتا و براندازی حکومت طاغوت را در دستور کار قرار داد که در همین ارتباط  دستگیر و محاکمه و به سه سال زندان محکوم شد. اما در دی ماه ۱۳۳۹ مورد عفو قرار گرفته و از زندان آزاد می شود.

    افسری که در نظام طاغوت با زیرکی و هوش فوق العاده تا درجه سرلشکری ارتقاء یافته و در موقعیتی مناسب با تحول درونی و تعقل و اندیشه الهی و دینی، سیر مخالفی را با دستگاه ستم شاهی اتخاذ و به مبارزه برخاست و بعد از ۶ سال زندان و تعقیب و تحت نظر قرار گرفتن با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به خیل کاروانیان انقلاب پیوست و اندکی بعد با موضع قاطع خود با فرمان امام (ره) به جنگ با ضد انقلابیون و غائله کردستان شتافت و با رشادت و شجاعت بی نظیر پادگان مهاباد را از سقوط نجات داد.

    او اعتقاد داشت که شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی، منطق و شعور و بیداری خویش انتخاب می کند و شهید کسی است که حق را شهود کرده باشد. او عاشق شهادت بود و سرانجام در تحقق اهداف مقدس خود در سوم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ به درجه والای شهادت، نائل آمد. وی در زمان شهادت، ریاست کل ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران را به عهده داشت که ناجوانمردانه به دست عوامل گروهک منحرف و تروریستی فرقان ترور و مظلومانه به شهادت رسید.

    شهيد قرني در طول سال‌هاي خدمت خود (۱۳۱۳ ـ ۱۳۳۷)، يعني حدود ۲۴ سال،‌ مصدر خدمات و مشاغل مهمي بوده كه در تمامي اين مشاغل، شايستگي و لياقت خود را به نمايش گذاشته است. آخرين سمت او پيش از اخراج از ارتش، ‌رياست ركن ۲ و معاونت ستاد ارتش بوده است. اين شغل، باتوجه به موقعیت زماني و وضعيت ارتش، پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شغل بسيار مهمي بوده كه هركس قادر به تصدي آن نبوده است.

    پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تغييرات همه جانبه در كشور، ارتش نيز دستخوش تغييرات زيادي شد كه از جمله آنها روي كار آمدن افسراني همچون تيمور بختيار، كيا، علوي مقدم و … بود كه افرادي فاسد، متملق، چاپلوس، ‌سر سپرده و خود فروخته بودند و سرانجام، ‌با وجود برخورداري از همه‌گونه امكانات و امتيازات، ‌به ولي نعمت خود نيز خيانت كردند. وجود اين اشخاص، آزادي عمل آنان و آنچه از فساد و تباهي انجام مي‌دادند، براي افسر خوش نام،‌ پاك و درستي چون قرني قابل تحمل نبود. شغل حساس قرني ايجاب مي‌كرد تا وي بنا به مسئوليتي كه داشت، چهره حقيقي اين اشخاص را به شاه بنماياند و او را از آنچه اينان مي‌كردند، آگاه سازد. اما شاه كه خود با حمايت و پشتيباني اين افراد، در جريان كودتاي ۲۸ مرداد به ايران بازگشته و مجدداً به سرير قدرت نشسته بود، طبيعتاً حاضر نبود استدلال قرني را بپذيرد؛ چه آن كه مي‌دانست اگر باز هم تخت سلطنت وي تهديد بشود، افرادي نظير بختيار و امثال وي ـ به خاطر منافع فردي خودشان ـ دوباره او را به قدرت باز خواهند‌ گرداند.

    از اين رو، قرني در وضعيت بدي قرار گرفته بود. از يك سو منويات دروني‌اش را براي شاه آشكار و از سوي ديگر، خود را به دشمنان معرفي كرده بود. در اين ايام قرني، با وجود تصدي شغل معاونت ستاد ارتش، حداقل به‌ عنوان مخالف امراي ارشد نظام شاهنشاهي، آن هم در سطح ارتش خود را نشان داده بود. ولي او از اين حوادث و اتفاقات، كوچك‌ترين ترسي به خود راه نمي‌داد و چون خود را در جبهه حق مي‌ديد، اطمينان به پيروزي حق و نابودي باطل داشت.

    حوادث و رويدادهاي بعدي، قرني را در انجام آنچه مي‌خواست، مصمم‌تر كرد. او به اين نتيجه رسيده بود كه بايد اين شجرة خبيثه را از ريشه قطع كرد و برای این کار پيش‌بيني‌هاي لازم را نيز انجام داد. سرانجام وي تصميم گرفت تا نيت خويش را عملي سازد. وي معتقد بود كه «شاخه نظامي ناراضيان آماده است … اقدامات در ارتش با من؛ اغلب افسران جزء، از ستوان دومي تا سرهنگ دومي ناراضي هستند …» (نوروزي فرسنگي، ۱۳۸۳)

    اقدام سرلشكر قرني، كودتا بود و ظاهراً از همه جوانب هم شرايط فراهم شده بود، اما در شگفتي تمام، كودتا «لو» رفت و اغلب قريب به اتفاق عواملش، از جمله سرلشكر قرني دستگير شدند.

    در آغاز، صحبت از اعدام قرني بود، ولي بعداً بنا به عللي كه هنوز كاملاً معلوم نشده، مانند اين كه حقيقت وجودي لو دهندگان كودتا روشن نشده، دادگاه، سرلشكر قرني را به اخراج از ارتش و سه سال حبس محكوم كرد. وي در اسفند ۱۳۳۹ از زندان آزاد شد و از آن پس شديداً تحت مراقبت امنيتي قرار داشت.

    قدر مسلم در مدت سه سالي كه قرني در زندان (دور اول) به سر ‌برده، با روحانيان مخالف نظام شاهشاهي دوستي و رابطه نزديك پيدا كرد. به اين سبب بود كه پس از حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و به دنبال دستگيري و زنداني شدن امام خميني (ره)، در بهمن همان سال، سرلشكر قرني نيز براي دومين بار، به اتهام داشتن رابطه با آيت‌ الله‌ طالقانی (ره)و بعضي از روحانيان، از جمله آيت‌ الله‌ العظمی محمد هادی ميلانی(ره)، زنداني شد. پس از چند ماه كه در زندان قزل‌حضار به سر ‌برد، در سال ۱۳۴۳ به زندان قصر منتقل شد تا دوران محكوميت خود را در آنجا بگذراند.

    شهيد قرني پس از پايان محكوميت سه ساله خود، در دي‌ماه ۱۳۴۵ از زندان آزاد شد. البته رفت و آمد و ارتباط‌هايش تحت كنترل شديد ساواك قرار داشت. از اين‌ رو، با احتياط زيادي عمل مي‌كرد و اجازه نمي‌داد نقطه ضعفي از او بگيرند. اين وضعيت تا آستانه انقلاب اسلامي ادامه داشت، تا اين كه شهيد قرني در جريان انقلاب به نيروهاي انقلابي پيوست. به هنگام شكل‌گيري و گزينش اعضاي شوراي انقلاب كه از سوي حضرت امام خميني (ره) صورت مي‌گرفت و همگي از صافي‌هاي متعدد بايد عبور مي‌كردند، او به عضويت اين شورا انتخاب شد. هر چند نه خودش و نه ديگران اين موضوع را حتي پس از مشخص شدن اسامي اعضاي شوراي انقلاب مطرح نكردند و تنها چندي پيش (۱۳۸۱ و در چاپ نخست كتاب «ناگفته‌هايي از زندگي سپهبد قرني» به قلم آقاي احمد نوروزي فرسنگي) موضوع عضويت شهيد قرنی در شوراي انقلاب عنوان و معلوم شد كه وی به‌ عنوان عضو نظامي شوراي انقلاب، با تأييد حضرت امام (ره) در اين شورا حضور داشته است.

    بعد از پيروزي انقلاب، بلافاصله، يعني روز ۲۳ بهمن، سرلشكر قرني، ضمن اعاده به ارتش با درجه سرلشكري به عنوان رئيس ستاد ارتش انقلاب، با حكم امام خميني (ره) منصوب شد. از اين تاريخ مرحله دوم خدمت نظامي وي آغاز مي‌شود، هرچند كه اين دوره ۴۳ روز بيش نپاييد (۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا ۶ فروردين ۱۳۵۸) که شهيد قرني در اين دور کوتاه نيز مصدر خدمات مهمي بود كه اجمالي از آن از بیان شد.

    بخش دوم خدمت شهيد قرني در ارتش متعلق به دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي است. روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ ـ به فاصله يك روز پس از پيروزي ـ شهيد قرني كه در شوراي انقلاب  عضويت داشت، با حكم «رياست ستاد ارتش ملي اسلامي» وارد ستاد ارتش شد و بلافاصله كارش را شروع كرد. شرايط آن روز به‌گونه‌اي بود كه قرني ناگزير بود در چند جبهه مبارزه‌ كند. گروهك‌هاي ضدانقلاب كه بعدها خبث طينت آنان براي مردم مشخص شد، ضد انقلاب كه به صورت رسمي در برابر انقلاب اسلامي موضع گرفته بود و كساني كه دوستدار انقلاب بودند، ولي ندانسته با ارتش و وجود آن مخالفت مي‌ورزيدند، شعار شيطاني انحلال ارتش، آن هم با توجه به امكاناتي كه گروهك ها در اختيار داشتند و پشتوانه محكمي كه از سوي استكبار جهاني ضد انقلاب داخلي را مورد حمايت قرار مي‌داد، چيزي بود كه قرني و همفكرانش بايد با آن مبارزه مي‌كردند.

    ماجراي حزب دمكرات كردستان و گروهك كومله، مسلح بودن ضد انقلاب در منطقه حساس كردستان و خلع سلاح پادگان مهاباد كه موجب شد ضد انقلاب، پادگان لشكر ۲۸ سنندج را در محاصره خود بگيرد و فرمانده لشكر (سرهنگ صفري) را وا دارد تا در تلويزيون سنندج حاضر شده و از كاركنان لشكر بخواهد خود را تسليم كنند و … از جمله مواردي است كه فردي مانند قرني، به‌ عنوان رئيس ستاد ارتش ملي اسلامي بايد در برابرش ايستادگي مي‌كرد.

    در اظهارات تمامي كساني كه درباره ی شهيد قرني صحبت كرده‌اند، شجاعت، شهامت، صداقت و راستي و درستي از خصائص بارز وي شمرده شده و همگان بر اين قول متفق هستند كه او فردي مؤمن، انقلابي، وطن‌دوست و عاشق كشورش بود. او مسئوليت خود را به‌ خوبي مي‌شناخت و مي‌دانست كه در آن شرايط خطير و حساس چه وظيفه‌اي در برابر ارتش و چه وظيفه‌اي در مقابل انقلاب و رهبر آن بر عهده دارد. اواخر اسفند ۱۳۵۷ ماجراي حمله به پادگان سنندج از سوي ضد انقلاب كردستان پيش آمد. به دنبال آن تعدادي از اعضاي شوراي انقلاب به سنندج سفر كردند تا با ضد انقلاب (حزب دمكرات) به مذاكره بپردازند.

    شهيد قرني با كمك نيروي زميني و هوانيروز، به‌رغم خطرات زيادي كه وجود داشت، توانست لشكر را از محاصره نجات دهد. اقدامات نظامي قاطعانه شهيد قرني مورد قبول دولت موقت نبود و از طرفي شهيد قرني هم حاضر نبود روش نظامي خود را كه مخالفت با مماشات بود، عوض كند. لذا وي استعفاي خود را نوشت، به قم برد و تسليم حضرت امام (ره) كرد. امام (ره) نيز با استعفاي شهيد قرني مخالفت كرده و از او خواستند كه به تهران باز گردد و به مسئوليت خود ادامه دهد.

    چندي بعد از اين اتفاقات، مهندس بازرگان شهيد قرني را به دفترش دعوت كرد. در اين ملاقات بازرگان به قرني گفته بود كه استعفايش را پذيرفته است. شهيد قرني گفته بود كه استعفايش را به امام داده، نه به نخست‌وزير! آقاي بازرگان گفته بود كه امام استعفاي شما را پذيرفته‌اند.

    شهيد سرلشكر قرني با شنيدن اين حرف به دفترش تلفن كرده و با امير سرلشكر هادي شادمهر (معاونش) صحبت كرده و مي‌گويد كه ديگر به محل كارش نخواهد آمد. (نوروزي فرسنگي، ۱۳۸۳)

    به اين ترتيب بخش دوم خدمت شهيد قرني پس از گذشت ۴۳ روز پرماجرا و پرتنش، در ششم فروردين ۱۳۵۸ به پايان رسيد. پيدا نيست كه آيا پس از استعفاي شهيد قرني از رياست ستاد ارتش، باز هم عضويت او در شوراي انقلاب پابرجا بود، يا نه. قدر مسلم اين كه با اين كناره‌گيري از خدمت، قرني در حقيقت خانه‌نشين شد و شرايط به‌ گونه‌اي بود كه ضد انقلاب داخلي و گروهك‌هاي حاضر در صحنه‌ انقلاب، چه در دوران خدمت و چه در دوران خانه‌نشيني شهيد قرني، با سوء استفاده از فرصت پيش آمده، به ترور شخصيت وي پرداختند. از آنجا كه با كمال تأسف كسي از حريم شخصيت و وجهه ی شهيد قرني دفاع نكرد، دشمنان تا توانستند در مطبوعات و رسانه‌ها از وي و عملكردش در طول دوران خدمت (پس از انقلاب) بد گفتند و او را به باد انتقاد گرفتند.

    شهيد قرني، فارغ از همه بدگويي‌ها و انتقادها، در خانه نشست و منتظر سرنوشت خويش شد. اين انتظار براي قرني كه حالا در سن نزديك به ۷۰ سالگي، بيش از چهل سال مبارزه را پشت سر نهاده بود، زندان رفته بود و شكنجه‌هاي جسمي و روحي فراوان را از سر گذرانده بود، فقط بيست‌ و هشت روز به درازا كشيد؛ يعني تا روز سوم ارديبهشت ۱۳۵۸.

    ترور شهيد سرلشكر ولي قرني به گروهك تروريستي فرقان نسبت داده شده و اين گروهك نيز مسئوليت اين جنايت بزرگ را به گردن گرفته است. گروهك فرقان چنان كه بعدها مشخص شد، يك گروه تروريستي آلت دست بيگانگان بود. يك گروه محارب با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي كه در قالب تروريسم هدايت شده از جانب مثلث سيا، صهيونيسم و ساواك، حملات خود را عليه روحانيت مبارز و چهره‌هاي ارزشمند نظام جمهوري اسلامي سامان‌دهي مي‌كرد. گروهي كه خطر نفوذ افكار التقاطي و مادي آنها در بين جوانان، به‌ ويژه دانشجويان، از سوي استاد شهيد آيت‌ الله‌ مطهري(ره) حدود دو سال پيش از انقلاب، يعني از بدو تشكيل گروهك مذكور احساس شده بود. (نوروزي فرسنگي، ۱۳۸۳)

    ترورهاي زيادي به اين گروه نسبت داده شده و فرقان عامل از ميان رفتن افراد زيادي بوده است، از جمله ترور شهيدانی چون  قرني، مطهري، حاجي طرخاني، محسن بهبهاني، حاج مهدي عراقي،‌ آخيم لايپ (آلماني)، قاضي طباطبايي و دكتر مفتح كه تمامي در سال ۱۳۵۸ صورت گرفت، بخشي از كارنامه سياه گروهك فرقان را تشكيل مي‌دهد.

    ترور شهيد سرلشكر قرني، نخستين جنايت گروهك تروريستي فرقان است.

    روز سوم ارديبهشت ۱۳۵۸، ساعت ۱۱:۳۰ سرلشكر ولي قرني كه در منزل شخصي‌اش (خيابان ولي‌ عصر فعلي) به سر مي‌برد، به هنگام مراجعه به حياط منزل، از بيرون ساختمان (احتمالاً از ساختمان‌هاي روبه‌رو) مورد هدف قرار گرفت. صداي فرياد قرني كه مي‌گفت «سوختم»، «سوختم» همسرش را كه داخل ساختمان بود، به حياط كشاند و وي با پيكر غرقه در خون قرني كه ميان حياط افتاده بود، روبه‌رو شد. (مجله صف، ۱۳۵۹)

    ضارب شهيد سرلشكر قرني، يكي از اعضاي گروهك محارب و منحرف فرقان به نام حميد نيكنام بود كه دستگير و اعدام شد.

    نگارخانه

    آخرین ویرایش: ۲۶ شهریور، ۱۳۹۹ - ۹:۲۴ قبل از ظهر
    منابع
    1. پایگاه اطلاع رسانی شهدای ارتش
    دیدگاه‌ها
    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    اشتراک‌گذاری